حرف دارم باهات ای خدا
تو که می شونی حتی سکوت بی صدا
درد دارم ای خدا اشکامو ببین
یه کمی به پایه حرفایه من بشین
غصه ام زیاده از کجا برات بگم
از عشقم بگم یا از بی رحمیه آدمات بگم
بگم از راز اشکام یا سردیه دستام
بزار بهت بگم وقتی خریداری نداره حرفام
که شاید آروم بشم
شاید کم بشه از دردام یه کم
کسی رو دوست دارم که فقط بهم میگه برو
گریه ام میگیره من که کسی ندارم جز تو رو
تو که میدونی از دردایه دلم
تو که خدایی به تو نگم به کی بگم
تو قضاوت کن این حقه منه
چرا از دنیا فقط بدی هاش سهمه منه
چرا خوشی هام انگشت شماره
ای خدا می خوام بپرسم ازت دوباره
به کی بگم چی کار کنم چرا با من نمی سازه
چرا شکست ماله منه چرا کسی دیگه نمی بازه
چرا می خواد منو از سر خودش وا کنه چرا میاره بهونه
چرا نمی خواد بفهمه منو چرا نمی خواد بمونه
خدایا سکوت نکن تو دیگه
تو که میفهمی حرفاش میدونی که چی میگه
خودت می دونی که دلم تابه دوریش نداره
تا کی باید دلم ابری باشه تا کی باید بباره
تویه نمازم،تویه دعاهام فقط خواهشم اینه
خدا جون مراقبش باش نزار غم و غصه تویه دلش بشینه
ترانه عشق یادش بده بزار از عشق بخونه
خدایا کاری کن بزار واسه دله من بمونه
خدایا تو که میدونی دلم میتپه واسه کیه
پس چرا آزارم میده این ستم واسه چیه
تو که از پاکیه عشقم میدونی
تو که از اشکام دردامو می خونی
چرا بهش نمیگی چرا نمی فهمه
چرا به احساسم میگه اینا خیاله، وهمه
من عاشقم پس چرا قلبم رو میشکنه
واسه چی درخته احساسم رو از ریشه می کنه
خسته ام دیگه خدا از دسته خودم
آیا باید زجر بکشم حالا که عاشقش شدم
خدایا کمکم کن تنهام،بی کسم
بهم امید بده بزار باور کنم بهش میرسم
صدات میکنم اون قدر که بشنوی حرفامو
نزار بیفتم خدا جون بگیر دستامو